گردی زگردش فلکم بر رخان نشست

بر برگ گل زآتش حرمان دخان نشست

درج دهان شکسته شد از کلبنین دهر

زاغ سیه به صید زرم در دهان نشست

صد حیف کین خزینه به تاراج دهر رفت

آوخ بهار عمر به پای خزان نشست

مشکل بود که نعمت دندان بهم رسند

ذنذان چو خاست نعمت الوان بخوان نشست

در صبح زندگی شب تارم طلوع کرد

تا،تیر عمر داغ نشان در کمان نشست

دلخون زخوان نعمت دنیا گذشته ام

مرغ سعادتم بسر استخوان نشست

صد ره زراه دیده دل ار دست داده ام

از جا سبک بر آمده بی جا گران نشست

بر خحواستم زمجلس تفسیر و وعظ وعلم

در وادی جنون چو غبار گمان نشست

عمری پی غزال سعادت شدم روان

دردا غبار حسرت صیدم بجان نشست

ملک جنون تراست به فتوای پیر عشق

(ثالث)قران بر آمدو صاحبقران نشست

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: